آقا محمدصدراآقا محمدصدرا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
آقا محمدسیناآقا محمدسینا، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

قند عسل های مامان

رفتن به پارک ملت با خانواده باباجون

 این جمعه باباجون رفتند تربت و قرار بود که جمعه عصر برگردند. من و شما شب تنها بودیم و رفتیم پیش آقاجون و مامانی بابا. که عمو ها و عمه جون هم خانوادگی اومدن و برنامه ریزی کردن که همه با هم بریم پارک ملت. البته آقاجون و مامانی نیومدن. رفتیم اونجا و کنار آبها نشستیم و من و شما و سامان و معین و محمدجواد رفتیم دور استخر آب دور زدیم و کلی خوش گذشت. بعدش رفتیم سراغ تاب و سرسره و شما کلی سرسره بازی کردی گل پسرم و دوست نداشتی از سرسره ها جدا بشی. بعدش رفتیم خونه آقاجون و شام خوردیم و آخر شب همگی رفتیم طرقبه و بستنی خوردیم که شما دیگه از بس بازی کرده بودی خوابت برد. شب برای اولین بار منو شما تنها بودیم . آقاجون و مامانی مامان هم رفته بودند گناباد...
29 ارديبهشت 1394

یک سرماخوردگی خیلی بد

یک ویروس سرماخوردگی خیلی بد افتاد بین خانواده باباجون و همه رو ناراحت کرد . نشونه های این سرماخوردگی هم عفونت خیلی وحشتناک چشم بود و گلو درد و.... معین کوچولو سرماخورد، سامان گرفت و عمو رضا و باباجون و محمدجواد و عمه و آخرش هم شما بودی گل پسر مامان که واقعا برات غصه خوردم. خیلی درد کشیدی و مریضی ات هم طولانی شد و توی این مدت از نظر لاغری نصف شدی و خیلی ضعیف شدی گل بهار مامان. انشالله خدا مریضی رو از تمام نی نی ها دور کنه و مریضا رو شفا بده. توی مدت مریضی دو بار رفتیم پیش خانوم دکتر مهربون که خانوم دکترم برات غصه خورد و کلی سفارش به مامان کرد تا زودتر خوب بشی. خانوم دکتر گفت این ویروس توی مهد کودک ها شایع شده و نی نی های کوچولو رو اذیت کرد...
26 ارديبهشت 1394

مهمون کوچولوی محمد صدرا، آقاحسام الدین

چند روز پیش آقا حسام الدین و مامان جونش مهمون ما بودن و شما با آقا حسام کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت. اسباب بازی هات رو آوردی و کلی بازی های دیگه. اما یه شیطونی هم میکردی و اگر من حتی با حسام صحبت میکردم برمیگشتی و نگام میکردی و می پریدی بغلم. اولش که من حسام رو بغل کردم زدی زیر گریه و اصلا کوتاه نیومدی. قربونت برم دوست دارم مامان جونم ...   ...
24 ارديبهشت 1394

گلباران محمدصدرا

مامانی بابا زحمت کشیدن و گل محمدی از باغ آوردن و پسر مامان رو گل بارون کردن. مامانی میگن اینجوری دیگه بوی گلا برای شما حساسیت ایجاد نمیکنه و اذیت نمیشی. شما هم خیلی گل دوست داری و از کنار گلا که رد میشیم دوست داری برات گل بچینم. ...
24 ارديبهشت 1394

شستن لباس های محمدصدرا

این لباسایی که می بینی روی پهن کردم تقریبا مال سه روز شماست و هر دو یا سه روز یکبار من این همه لباس می شورم. مخصوصا موقع غذا خوردنت که با هر وعده غذا یا کلا خوراکی یک دست کامل لباس رو کثیف میکنی.     ...
24 ارديبهشت 1394

عادت های جدید محمدصدرا

ناز نشستن محمدصدرا: گل پسر اینقدر ناز میشینی و پاهات رو میاری روی اون یکی و یه مدل خاصی چهارزانو می زنی. همه تو کف این نشستنت موندیم عشق مامان . نازکردن و بوس کردن: گل مامان یاد گرفتی و کسایی رو که خیلی دوست داری ناز می کنی یا بوس می کنی. مامان رو که همیشه ناز میکنی.وقتی میگم نازه مامان شروع میکنی به ناز کردنم و وقتی میگم نازه پسرم خودت رو ناز می کنی. یه روز مامانی بهت گفت چه پسر نازیه محمدصدرا که فوری شروع کردی به ناز کردن خودت.   دفت:پسرم وقتی وسایلی که میخوای کنارت نباشه یا کسی بره دستت رو بالا می بری پشت گوشت و میگی دفت یا دفتش.... راه رفتن با استفاده از بالشت و مبل: گل پسر مامان پشتی ها و کناره های مبل رو میگیری و با ت...
24 ارديبهشت 1394

بازی های جدید فسقل خان

بازی با کامیون: گل پسر مامان تاج کامیونت رو میگیری و هلش میدی و صدای مخصوص ماشین بازی خودت رو درمیاری. قربون این بازی کردنت بشم. هرچی هم سر راهت باشه و یا دوست داشته باشی میریزی توی کامیونت و با خودت راهش می بری. یه روز صبح داشتم آماده ات میکردم که برم مدرسه هر چی دنبال شیرخشکت گشتم پیدا نکردم که بعدکلی گشتن  توی کامیونت بود. آخه سوارش کرده بودی و با خودت برده بودی توی آشپزخونه... ماشین بازی با صدا: گل مامان وقتی ماشیناتو با خودت راه می بری و روی زمین می کشونی صدای هان هان در میاری یا با لبات صدای خاصی در میاری و بازی می کنی . کتاب ، برگه و هرچیز دیگه ای که دور و برت باشه برای خودت ماشین می کنی و هان هان راه می بری. خیلی با حالی پسر...
24 ارديبهشت 1394

محمدصدرا و جوجه ها

دایی امیر و خاله محبوبه برای گل پسر مامان دو تا جوجه ناز خریدند و شما خیلی ذوق کردی ال بته دوست داری جوجه ها رو بگیری و بازی کنی. اگر یک لحظه از شما غافل بشیم حمله میکنی به جوجه ها و بدبختای بیچاره رو روی پراشون بلند میکنی و محکم گردنشون رو میگیری. چند روز پیش که رفتیم بودیم برای دیدن خونه یک نینی دم در خونه داشت با جوجه هاش بازی میکرد که شما هم میگفتی اوه و ما رو میکشیدی تا ببریمت پیش جوجه...           ...
24 ارديبهشت 1394

ماجراهای خواب نینی

پسمل ناز مامان شما توی کم خوابی روی مامان رو که به کم خوابی مشهور بود سفید کردی نازنینم. البته خدا رو صد هزار مرتبه شکر که مثل قبل نیستی و خیلی بهتر شدی ولی الان هم حداقل 4 یا 5 بار در طول شب منو بیدار میکنی و شیر یا آب میخوای یا گرمته و ... به شدت هم از گرما بدت میاد و اجازه نمیدی روت پتو بندازم. چند شب پیش نصفه شب شما زیر میز مبل ها  خوابیده بودی و خیلی خطرناک بود. کلا تحرکت توی خواب خیلی زیاده و از این ور اتاق به اون ور همیشه در حال حرکتی!!!   ...
24 ارديبهشت 1394

دنبال مامان اومدن و علاقه بچه ها به محمدصدرا

نی نی مامان بعضی روزا با آقاجون و دایی و گاهی هم با معین کوچولو میاد دنبال مامان مدرسه و با هم برمیگردیم خونه. توی مدرسه هم همکارای مامان میان دورت و دوست دارن باهت بازی کنن که شما بجز به خاله سارا و خاله سمانه و خانوم حسینی و خانوم فغانی با بقیه معمولا غریبی می کنی ولی به دانش آموزا خیلی علاقه داری و وقتی دورت جمع میشن بهشون میخندی وخوشحالی. اوایلی که مامان میومد مدرسه مامانی و آقاجون شما رو برای شیر میاوردن مدرسه و توی مدرسه مامان چند دقیقه با شما بودم و شما شیر میخوردی. این روزها خیلی زود میگذره و خوشحالم که برات بعضی خاطراتت رو نوشتم تا یاد روزهای قشنگ بزرگ شدنت بیفتم.... دوستت دارم مامانی قشنگی.... ...
24 ارديبهشت 1394